معنی تذکر دهنده

حل جدول

تذکر دهنده

یادآور.


تذکر

یاد آور شدن

گوشزد، یادآوری

لغت نامه دهخدا

تذکر

تذکر. [ت َ ذَک ْ ک ُ] (ع مص) یاد کردن و با یاد آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از غیاث اللغات). یاد کردن. (دهار). با یاد آوردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یاد آوردن و ذکر کردن. (آنندراج) یاد کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): و آلتهای حفظ و ذکر و تخیل و وهم و تعقل و تذکر و تصور موجود کرد. (سندبادنامه ص 315). || (اصطلاح فلسفه) این اصطلاح هم اخلاقی و هم فلسفی و عرفانی است. تذکر بمعنی یادآوری است و در اصطلاح صوفیان ذکر خدا گفتن و بیاد خدا بودن و از خلق بریدن و بدو پیوستن است و آن برتر از تفکراست... و از لحاظ اخلاقی یکی از انواع فضایل تحت حکمت بود. خواجه ٔ طوسی گوید: اما تذکر وسط بود میان فرطاستعراض که اقتضای تضییع روزگار و کلالت آلت کند و میان نسیانی که از اهمال آنچه مراعات او واجب بود لازم آید و هم بر این نسق در انواع دیگر اجناس میباید گفت. و در جای دیگر گوید: و اما تذکر، آن بود که نفس را ملاحظه ٔ صور محفوظه بهر وقت که خواهد بآسانی دست دهد از جهت ملکه ای که اکتساب کرده باشد... (فرهنگ علوم عقلی صص 153- 154). هفتم تذکر و آن عبارتست از آنکه نفس را ملاحظه ٔ صور محفوظ بهر وقت که خواهد بآسانی دست دهد از جهت ملکه ای که اکتساب کرده باشد. (نفائس الفنون قسم دوم، در علوم اوائل، مقاله ٔ اولی در حکمت).شیخ اشراق گوید: هرگاه انسان چیزی را فراموش کند چه بسا یادآوری آن برایش دشوار باشد حتی با جهد و کوشش زیاد نیز نتواند بیاد آورد لکن شده است که برحسب اتفاق همان امر بیادش آید بدون سعی و کوشش در این صورت آن امری که او بیاد آورده است در یکی از قوای بدن او نبوده است وگرنه از نفس ناطقه ٔ او بعد از کوشش دریافتن آن غایب نمی ماند. یعنی اگر در قوای بدنش ثابت بوده و یا اثری از آن بود هر موقع که میخواست بیادش می آمد و چنین نیست که گفته شده اثر آن در یکی از قوای بدن او هست و لکن مانعی از یادآوری آن جلوگیری کرده است و نتوان این ایراد را کرد زیرا جوینده نفس ناطقه است و آن امر مجرد است و برای او مانعی نمی تواند باشد و بنابراین تذکر از عالم نفوس مجرد فلکیه است. (از شرح حکمت اشراق). || نگه داشتن چیز را در ذهن. (اقرب الموارد) (المنجد). || پند گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مذکر شدن کلمه ای که مؤنث باشد. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

تذکر

به یاد آمدن،
به یاد آوردن، یاد کردن،
یادآور شدن،
[قدیمی] پند گرفتن،

کلمات بیگانه به فارسی

تذکر

یادآوری - گوشزد

فارسی به انگلیسی

تذکر

Admonition, Warning

عربی به فارسی

تذکر

تجدید خاطره , تفکر , بخاطر اوردن

دوباره جمع کردن , بخاطر اوردن , در بحر تفکر غوطه ور شدن , مستغرق شدن در , بخاطراوردن , یاد اوردن , بخاطر داشتن

فرهنگ فارسی هوشیار

تذکر

بیاد آوردن، یاد کردن

فرهنگ معین

تذکر

به یاد آمدن، پند گرفتن، یادآور شدن. [خوانش: (تَ ذَ کُّ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تذکر

یادآوری، گوشزد

مترادف و متضاد زبان فارسی

تذکر

تذکره، تذکیر، یادآوری، یادکرد، به‌یاد آوردن، یادآور شدن، متذکر شدن، یاد کردن، پند گرفتن

فارسی به عربی

تذکر

اشاره، تحذیر، تلمیح، ذکری، ملاحظه

فرهنگ فارسی آزاد

تذکر

تَذَکُّر، بیادآوردن، پند گرفتن، یادآوری، پندگیری،

معادل ابجد

تذکر دهنده

1388

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری